دخترک زمستانی من
من دختر زمستانم
زمستان که میشود تازه تازه شکوفه میکنم
شکوفه های سفید یخی
حتی اگر زندگی به کامم نباشد باز میخندم و میان سرمایش گل میکنم
انگار سرمایش تمام زخمهای زندگیم را کرخت میکند صبورترم میکند
بهار که میشود تمام یخ های دختر زمستان آب می شود
ووقتی برف ها آب شوند باران میبارد
وناگهان آسمان بهار رعد میزند
درست مانند چشمان دختر زمستان
دختر زمستان پنجره را باز کن
تا خدا را صدا بزنی وبگویی چقدر دوستش داری
اگر آنقدر کوچکی یا خسته که دستت به دستگیره پنجره نمیرسد تا بازش کنی
آهسته خدا را صدا بزن تا پنجره را باز کند تا بگوید چقدر دوستت دارد...........
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی