روزانه
سلوممممممم
امروز میخوام گوشه هایی از روزانه هامونو برات بنویسم.
یک روز من داشتم سیب میخوردم که یهو متوجه شدم بله دندونی که قبل بارداری پرکرده بودم دوباره تهی شد اونم فقط با یک سیب ناقابل .از دست خودم عصبانی بودم چون می بایست روکشش میکردم تا اینطوری نشه ولی پشت گوش انداخته بودم تو وروجک هم که حواست به همه جا هست سریع دوییدی اومدی پیشم که مامان جونی چی شده ؟منم از فرصت استفاده کردم گفتم شکلات وقند زیاد خوردم دندونم شکست حالا باید بکنمش .شما شروع کردی که مامان چایی خالی بخور دیگه قند نخور ...............خلاصه وقت دندون پزشکی پیش دکتر جهانگیری گرفتم قرار شد من وتو و بابایی وبابابزرگ بریم مطب .تو اول ترسیده بودی و میگفتی شما برید من تو ماشین میمونم برات توضیح دادم که تو مسواک میزنی دندونات سالمه و شکلات و شیرینی نمیخوری پس خانم دکتر بات کاری نداره راضی شدی اومدی بالا تا وارد شدیم دکتر جهانگیری با دیدنت کلی ذوق کرد آخه اولین بار بود میدیدت و تو هم حسابی براش شیرین زبونی کردی و بهشون گفتی مامانم باید بره پیش خاله سمیرا دندونشو درست کنه آخه اونم دندون پزشکه(دانشجوی دندانه) بلافاصله گفتی خب اون باید اول درسش تموم شه بعد خانم دکترم گفت حالا مشتری منو میدزدی برا خاله سمیرات 7 تا از دندوناتو میکشم و تو هم کم نمیوردی..........با دکتر مشغول بحث راجع به امتحان تخصص بودم و هم چنین درآمد رشته ها که بهشون گفتم برگردم عقب حتما دندون میخوندم که یهویی پریدی وسط وگفتی مامان جونی من دیگه نمیخوام دکتر بچه ها بشم میخوام مثل خاله و خانم دکتر دندونپزشک بشم.الهی من قربون هوشت برم که متوجه حرفای ما میشی....
بعد از اینکه کارمون تموم شد با خانم دکتر خداحافظی کردیم واز مطب اومدیم تو پارک نزدیک اونجا شما حسابی بازی کردی خیلی جالبه تو پارک بچه ها رو آقاپسر ودخترخانم صدا میزنی .اسم اون پارک هم شد پارک دندونپزشکی که هر روز بهانشو میگیری میگی مامان دندونت درد نمیکنه بریم پارک.........
بهت میگم پانی بریم مسجد سریع میگی بریم امامن که چادر ندارم باید برام بدوزی ولی کاشکی مامانی جونی سبزشوبدوزی آخه من از مشکیشو بدم میاد.........میگی مامانی چرا مردم تو مسجد گریه میکنن .میگم عزیزم برا بچه های امام حسین (ع) که تشنه بودن وشمر به اونا آب نداد و اونارو کشت .تو هم میگی مامانی من میرم شمر رو دعوا میکنم و بهش میگم تو میری جهنم..........
راستی این ماه بالاخره با تمرینات من ودایی شما تونستی حرف ق را که همیشه گ تلفظ میکردی درست بگی و میگی من وقتی نینی بودم به قند میگفتم گند
2تا دوست هم پیدا کردی به اسم توحید وتکتم که تو اونا را تولید و تکته صدا میزنی وهر چی اون 2 تا بهت میگن اشتباه میگی تو باز همونطور صداشون میزنی ولی وقتی اونا رفتن اومدی پیشم میگی من میدونم باید بگم توحید ولی تولید قشنگتره آخه من قربونت برم که همرو سر کار میزاری
................................یک اتفاق خیلی خنده دار این ماه افتاد ...................................
موقع خوندن خطبه عقد عمه زهرا تو حسابی داشتی آتیش میسوزوندی و بلند بلند حرف میزدی وآخوندی هم که داشت خطبه میخوند یک 1 ساعتی بود داشت موعظه میکرد و همه حوصلشون سر رفته بود که این وسطا گفت اون کیه داره حرف میزنه ساکت حرف نزن دختر جون تو هم نامردی نکردی گفتی خودت ساکت باش میخوام حرف بزنم تو بس کن به من میگی حرف نزن که با حالت قهر از کنار سفره رفتی آخه بت بر خورده بود توی جمع سرت داد زده بود که همین موقغ آخونده گفت ماشاالله ایشون جواب مارو دادن من فکر میکردم دختر 15 ساله ای جواب ما رو دادن و همه زدن زیر خنده .....که بعد از اون خطبه سریع خوانده شد وهمه از پانته آ تشکر میکردن که از موعظه نجاتشون داده بود واین مثل بمب تو فامیل صدا داد و همه زنگ میزدن و میگفتن شنیدیم پانی حال گیری کرده.....
عزیزم دخترم عسلم ماه من بهترین ها رو برات آرزو دارم پس تو هم با قلب کوچولو ولی بیکرانت برا همه دعا کن.....
بقیه عکسا در ادامه مطلب
عکس های 4 ماهگی گلم