باب اسفنجی
حلا برو ادامه مطلب تا قضیه من و باب اسفنجی را بفهمی
سللوووووووووووووومممممممممم
ماجرا ازاین قراره که یه روز مامانی تو آشپزخونه مشغول درست کردن عدس پلو برای بنده بودن منم چون حوصلم سر رفته بود تصمیم گرفتم بشینم کارتون ببینم بله کانال پرشین تون کارتون داره فراوون ...از قضا برنامه مورد علاقه من باب اسفنجی را گذاشته بود منم رفتم صندلیمو اووردم جلو تلویزیون نشستم اما چشتون روز بد نبینه تو برنامه یه غول سیاه اومده بود که تمام عروسکا رو میخورد و له میکرد باب هم ترسیده بود من که اینقدر ترسیده بودم گفتم الان از تلویزیون میاد بیرون و منو میخوره یه جیغ بلند زدم وسریع تی وی را خاموش کردم و به سمت مامانم دویدم مامانم بغلم کرد وگفت چیزی نیست کارتونه الکیه وبعد با خودش گفت چرا آخه اینارو برا بچه ها پخش میکنن بعد برام عدس پلو کشید وگفت بریم تلویزیون ببینیم اما من میترسیدم که غوله هنوز باشه میگفتم نه نه ولی مامان دستمو گرفت و رفتیم با هم تلویزیونو روشن کردیم ولی غوله نبود و داشت میس میگ پخش میکرد
با خودم گفتم شاید بابایی غول را کشته آره بابایی زرنگه مواظب منه ...................من دیگه باب اسفنجی نمی بینم...............اما فردا دوباره هوس کردم ببینم ولی مامان و صدا کردم تا کنارم باشه آره خبری از غوله نبود دوباره معتاد باب شدم ولی راستش هنوز میترسم سر و کله غوله پیدا بشه.......................
حالا هر بچه ای اذیتم کنه به مامانم میگم برو سی دی باب را بخر که غول توش باشه تا بدیمش به اون بچه بد